شعری از میرغلام مهریزی
زهر بعدی که می بینم جهان را درخطر بینم
بنای زندگانی را همه زیر وبربینم
چنان آسایشی کاذب شده آرامش دلها
که دردلها معمایی خموش وکوروکربینم
به ادیان پشت وپا وچون عقاید گشته بازیچه
دعای پیر وبرنا را سراسر بی اثر بینم
حیا وعفت وایمان نمی دانم کجا رفته
که شرق وغرب عالم راهمه بی بام ودربینم
من ازاین نرخ بی کاری چنان خوفی به دلدارم
وآنرابس خطرناک وهزارش دردسر بینم
نمی گویم که بازآید دگرعصرشتربرما
ولی عصر موتورراهم خطراندرخطربینم
عواطف را زبیخ وبن دگرخشکیده پندارم
چراکه بانوان رادردوائرچون قمربینم
امان ازارتباطاتی که دائم فتنه انگیزد
تماس ناروای دختران راباپسربینم
خوراکیهای نامعلوم واین هورمون گرائیها
چه کرده با رگ غیرت که ازمردان به دربینم
طلاق ونابسامانی چنان گردیده روزافزون
چه فردایی ازاین بهتر که هرروزش بتربینم
عجب منما که میبینی جهان را درهم وورهم
مرام من درآوردی به قانون بشر بینم
برآوردی که من کردم از این دنیای بازیگر
جهان واین بشر رارفته رفته روبه شر بینم
نمی شاید که مستثنی ازاین معضل شوی
زارع بزن حرف دل خودرااگرچه بی ثمربینم
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 26,نوامبر,2024